خلاصه کتاب چهار میثاق

خلاصه کتاب چهار میثاق

خلاصه کتاب چهار میثاق

اهلی شدگی

ما چطور اهلی شدیم؟ ما از طریق پذیرفتن رویای سیاره زمین شروع به اهلی شدن کردیم. همه در رویا به سر میبرند پدر، مادر،
مدرسه و مردم ما را نیز در رویای خود سهیم میکنند و ما در رویای جمعی یا همان ناخودآگاه جمعی غرق میشویم. وقتی به
دنیا میآییم رویای شخصی خودمان را داریم به همین دلیل با والدین و معلمان و جامعه مخالفت میکنیم اما ما هنوز خیلی
کوچک هستیم و آنها خیلی بزرگ و قدرتمند.
برای اینکه مورد پذیرش دیگران قرار بگیریم باید رویای شخصی خودمان را کنار بگذاریم و فراموش کنیم و رویای جمعی را
بپذیریم ، این یعنی ما خودمان نباشیم و هرچه جمع به ما تحمیل میکند بپذیریم. رویای جمعی همان باورهایی است که جامعه
از ابتدای به دنیا آمدن ما در ضمیر ما ایجاد میکند و ما را وادار میکند تا برای پذیرفته شدن از آنها اطاعت کرده و به عنوان
حقیقت زندگی بپذیریم در این صورت ما دیگر خودمان نیستیم بلکه محصول باورهای جمعی همه هستیم غیر از خودمان و اگر
بخواهیم خودمان باشیم به شدت تنبیه میشویم یا از جامعه طرد میشویم.
اینکه گفته میشود ما در خواب هستیم و باید بیدار شویم به این معنی است که از این رویای جمعی که هیچ کدام از قوانین و
مقررات آن را خودمان انتخاب نکردهایم بیدار شویم و حقیقت زندگی خود را باز پسگیریم و به وجود درونی اصیل خودمان زنده
شویم . ما تنها وقتی خودمان هستیم که رویای شخصی خودمان را انتخاب کنیم اراده شخصی خودمان را جاری سازیم و به
حقیقت درونی و منحصر به فرد خودمان بیدار و زنده شویم.
رسالت روح الهی هر شخصی فقط توسط خود او اجرا میشود و هر شخصی قرار است کاری را بکند که فقط از خود او برمیآید و
این یک طرح کاملاً ویژه و اختصاصی برای هر کسی است که میخواهد رسالت زندگی خود را پیدا کرده و در زندگی خویش به
کار گیرد. باید بدانیم که خود حقیقی ما عشق خالص و نور خالص است.
همه انسانها در رویا به سر میبرند اما در رویای جمعی ، بدون اینکه بدانند واقعاً چه کسی هستند. نکته قابل تامل این است که
همه در رویا هستند اما بدون آگاهی حتی رویای جمعی که بر ما تحمیل شده نیز خالص نیست یعنی ما رویای ناخالص جمعی
را نیز باز تفسیر میکنیم و تفسیرمان از رویای دیگران را به عنوان زندگی حقیقی خود میپذیریم و این یک فاجعه است ، مثل
رونوشتی که از روی یک برگه رونوشت شدهای که هزاران بار از روی آن رونوشت گرفته شده و دیگر چیزی از حقیقت اصلی در
آن به چشم نمیخورد ، تفسیری از یک رویای غلط که مربوط به دیگران است نه خودمان.
2
کسانی که قبل از ما در این سیاره زندگی کردهاند و کسانی که از ما بزرگتر هستند به ما میآموزند که چگونه رویا ببینیم البته
نه رویای شخصی خودمان بلکه باید رویای آنها را بپذیریم و در رویای آنها زندگی کنیم که به مقدار بیشماری قاعده و قانون دارد
که باید همه آنها را وارد مغزمان کنیم تا بتوانیم همرنگ جماعت شده در میان آنها زندگی کنیم . همه میخواهند ما یاد بگیریم
چگونه رویا ببینیم چون خودشان هم در خوابند و هیچکس نیست که به ما بیاموزد چگونه از این رویا بیدار شویم و در بیداری
رویای شخصی خود را بسازیم .
ما میتوانیم همزمان میلیونها چیز را دریافت کنیم اما با استفاده از توجه و تمرکز میتوانیم آنچه را میخواهیم و مایل به آن
هستیم در پیش زمینه ذهنمان نگه داریم اما بزرگسالان توجه ما را از خودمان گرفته و به رویای خودشان و رویای جامعه معطوف
کردهاند.
بنابراین ما هرچه میدانیم آموختهایم و هیچ چیز از خودمان نداریم دیگران به ما میگویند چه چیزی را باور کنیم و چه
چیزی را باور نکنیم چه چیز خوب است و چه چیز بد چه چیز زیباست و چه چیز زشت چه چیز درست است و چه چیز غلط
همه چیز از پیش تعیین شده است و لازم نیست ما چیزی از خودمان به آنها اضافه کنیم.
ما زبان خود را انتخاب نکردهایم مذهب و ارزشهای اخلاقی خود را انتخاب نکردهایم ما هرگز مجال آن را نداشتهایم که انتخاب
کنیم به چه چیز باور داشته باشیم ما حتی نام خود را نیز انتخاب نکردهایم ما کودک بودیم و نمیدانستیم به همین دلیل هرچه
که به ما گفته شده را پذیرفتیم.
آغاز رهایی از اهلی شدگی
وقتی شروع به نه گفتن میکنیم به والدین خود و معلمان و دیگران نه میگوییم و قوانین موجود در رویاهای آنها را نمیپذیریم
آغاز به بازگشت به اصالت وجودی خود کردهایم وقتی رویاهای دیگران را باور نمیکنیم آغاز به فرار از دام اهلی شدن میکنیم.
ایمان داشتن یعنی باور کردن بدون قید و شرط رویای دیگران. وقتی دیگر حاضر نیستیم رویای مِه گرفته دیگران را باور کنیم
داریم به روح بِکر و اصیل خود باز میگردیم. ما با توافق خودمان باورهای جمعی را پذیرفته بودیم چون کودک بودیم و به اندازه
کافی قوی نبودیم اما زمان آن فرا رسیده که این توافقنامه را فسخ کرده مادهها و تبصرههای خودمان را به مفاد این توافقنامه
اضافه کنیم.
باید به نقطهای برسیم که نیاز به توجه دیگران به خودمان در ما به کمترین میزان برسد و پاداش و تنبیه دیگران اهمیت خود را
برای ما از دست بدهد. باید برخلاف انتظار دیگران و بر اساس اراده شخصی خود رفتار کنیم تا آرام آرام خاکسترهای فراموشی را
از ورای آینههای دود گرفته بازشناسیم و بیرون بکشیم. باید سعی کنیم کسی باشیم که هستیم نه اینکه به خاطر دیگران خود
3
حقیقیمان را فدای انتظارات دیگران کنیم باید خوشنودی خودمان از خشنود کردن دیگران برای ما از اهمیت و اولویت بیشتری
برخوردار گردد و از اینکه توسط جامعه طرد میشویم هراسی به دل راه ندهیم. نکته مهم این است که طرد شدن نباید با
مطلوب نبودن اشتباه گرفته شود اینکه چون ما بر خلاف انتظارات دیگران رفتار میکنیم دلیلی بر ناکافی بودن ما
نیست و نباید در اینباره به خودمان احساس گناه دهیم.
باید تبدیل به کسی شویم که واقعاً هستیم و این سفر قهرمانی ممکن است چندان هم ساده نباشد اما شدنی است و ضرورت
صددرصد دارد تا به اصل خود برگردیم نه اینکه رونوشتی از باورهای مادر و پدر و مدرسه و جامعه و دیگران باشیم . باید تمام
فرایندهای طبیعی خودمان را که در پروسه اهلی شدن از دست رفته و فراموش شده را پیدا کنیم. ما باید عصیان کنیم و بگوییم
نه ، باید از آزادی خود دفاع کنیم و خودمان باشیم. اکنون وقت آن رسیده که علاوه بر رهایی از اهلی شدگی توسط
دیگران از دام اهلی شدگی توسط خودمان نیز رهایی یابیم چون در فرایند اهلی شدگی آنقدر خوب اهلی شدهایم که اکنون
نیاز نیست که دیگران ما را اهلی کنند بلکه خودمان خودمان را اهلی میکنیم.
راه رهایی از این دام این است که وقتی بر خلاف رویای جمعی اشتباهی میکنیم خود را تنبیه و سرزنش نکنیم چون
طبیعی است وقتی بخواهیم خودمان باشیم دیگران ما را طرد کنند چون دیگر حیوانِ اهلیِ آنها نیستیم و این برای آنها اصلاً
خوب و قابل تحمل نیست. بچه خوب بودن را به خاطر دریافت پاداش فراموش کنیم چه از جانب خودمان چه از جانب دیگران.
بچه خوب بودن قاتل خودمان بودن است خودمان بودن مهمتر از خوب بودن است و این رازی بزرگ است . قربانی بودن
یعنی اینکه بچه خوبی باشیم.
یکی از نشانههای بیداری این است که وقتی برخلاف یکی از قوانین رویای جمعی کاری میکنیم احساس ناخوشایندی که در
شبکه خورشیدی ما به نام ترس شناخته میشود در خود نداشته باشیم . قرار نیست هرچه در کتاب قانون رویای جمعی
وجود دارد حقیقت محض باشد پس خلاف آن عمل کردن نیز نباید در ما ایجاد ترس کند. ما یاد گرفتهایم که اگر کتاب
قانون غلط هم باشد به ما احساس امنیت میدهد و وقتی از منطقه امن خود پایمان را فراتر میگذاریم احساس ترس میکنیم
و این یک توهم است و اصلاً حقیقت ندارد.
پس برای رهایی از دام اهلی شدگی نیاز به مقدار قابل توجهی شجاعت داریم تا با باورهای جمعی و باورهای خودمان به مقابله
برخیزیم . حتی اگر بفهمیم که باورهای جمعی را خودمان انتخاب نکردهایم واقعیت این است که با همه آنها موافقت کردهایم و
این توافق آنقدر شدید است که با اینکه میدانیم انتخاب خودمان نیست باز هم احساس تقصیر و گناه میکنیم.
4
وقتی میتوانیم از اهلی شدگی رها شویم که طبق عدالت برای هر اشتباه فقط یک بار تنبیه شویم اما معمولا برای یک خطا
هزاران بار تاوان میپردازیم و این عین بیعدالتی است و بیشتر اوقات نیز توسط قاضیِ درون خودمان بارها و بارها مجازات
میشویم. چون حافظه قوی داریم ، هر بار که خطاهایمان را به خاطر میآوریم خود را سرزنش میکنیم و اگر همسری نیز داشته
باشیم او نیز هر بار ما را مجازات میکند آیا این منصفانه است؟
قاضیِ ذهنِ ما اشتباه میکند چون کتاب قانون و نظام باورها اشتباه هستند چون کل رویا بر قانونی غلط بنا شده است ۹۵ درصد
از باورهایی که در ذهن خود ذخیره کردهایم اشتباه هستند. ما رنج میکشیم چون همه این دروغها را باور کردهایم. در
رویای سیاره رنج کشیدن بشر زندگی در ترس و ایجاد فاجعههای عاطفی امری عادی به شمار میروند رویای جمع را پذیرفتن
کار خوبی نیست رویای جمع را پذیرفتن تن در دادن به جنگ ، خشونت ، ترس و فجایع عاطفی است. در واقع این رویا اصلاً رویا
نیست بلکه اساساً یک کابوس وحشتناک است.
این سیاره سیارهای نفرین شده و تبعیدگاهی مخوف است زیرا ترس بر آن حاکم شده است اگر ما رویای جامعه انسانی را با
توصیفاتی که در ادیان مختلف جهان از دوزخ ارائه دادهاند مقایسه کنیم میبینیم که دقیقاً مثل هم هستند مذاهب میگویند
دوزخ مکانی است که در آن مجازات و درد و رنج و ترس وجود دارد و سیاره ما هم مملوّ از از همین موارد است.
ما در دوزخ زندگی میکنیم چون ذهن ما دائم از این احساسات ناخوشایند برای ما ایجاد میکند. اگر کاری را که دیگران از ما
میخواهند انجام ندهیم ما را مجازات میکنند ما از این مجازات رنج میکشیم و از آن میترسیم آنها ما را به دوزخ میبرند چقدر
بد ما نیازی به مردن و به دوزخ رفتن نداریم بلکه همین الان هم در جهنم هستیم البته اگر خودمان اجازه بدهیم که رویای
جمعی این کار را با ما بکند. حتی رویای شخصی ما نیز نشئت گرفته از رویای جمعی و ترس است در این صورت رویای
شخصی ما دیگر رویا نیست بلکه کابوسی دائمی است که در آن رنج و ترس ما را میکُشد. اما نیازی نیست که کابوس
ببینیم ما میتوانیم رویایی سرشار از حقیقت ، عدالت و زیبایی ببینیم.
ما چیزهایی را جستجو میکنیم که همین الان هم آنها را در درون خود داریم و نیازی به جستجو نیست ما به جستجوی
زیبایی هستیم چون هر چقدر هم که کسی زیبا باشد ما به وجود زیبایی در دیگری باور نداریم ما به جستجو ادامه میدهیم در
حالی که همه چیز در درون ما جا دارد. حقیقتی وجود ندارد که با جستجو به آن دست یابیم به هر طرف که رو کنیم حقیقت
وجود دارد اما با توجه به توافقها و باورهایی که در ذهن خود ذخیره کردهایم چشم دیدن حقیقت را نداریم ما حقیقت را نمیبینیم
چون کور هستیم آنچه ما را کور میکند همه باورهای کاذبی است که ما در ذهن داریم.
ما نیاز داریم که حق با ما باشد و دیگران اشتباه کنند. ترس از زندگی بزرگترین ترسی است که ما داریم بزرگترین ترس
ما از مردن نیست. ترس از زندگی کردن و بیان کردن آنچه حقیقتاً هستیم بزرگترین ترس ماست . ما آموختهایم که زندگیمان
را در جهت ارضای خواستههای دیگران بگذرانیم آموختهایم که طبق دیدگاههای دیگران زندگی کنیم .
5
از ترس اینکه پذیرفته نشویم و از نظر دیگران به اندازه کافی خوب نباشیم همه چیز را پذیرفتهایم. در فرایند اهلی شدن، ما
تصویری از خودمان میسازیم تا مورد پذیرش دیگران باشیم اما این تصویر، واقعی نیست. ما هرگز از این دیدگاه کامل نخواهیم
بود و این ناقص پنداشتن خودمان باعث طرد کردن خودمان میشود و این خودکم بینی بستگی به این دارد که بزرگسالان تا چه
حد موفق شدهاند تمامیت وجود ما را در هم بشکنند.
پس خوب بودن مساوی با اهلی شدن است . ما برای خودمان به اندازه کافی خوب نیستیم چون تصویری که از کمال خویشتن
داریم قالب ما نیست ما شرافت خود را زیر پا میگذاریم تا خوشایند دیگران باشیم حتی به جسم خود نیز صدمه میزنیم تا مورد
پذیرش قرار گیریم ما دوست داریم جور خاصی باشیم اما نیستیم و به همین دلیل احساس بیشرافتی میکنیم و روح خود را به
خاطر پذیرش از جانب دیگران میفروشیم.
هیچکس مثل خودمان با ما بدرفتاری نمیکند آنطور که ما خودمان را قضاوت میکنیم بدترین قاضیها هم نمیکنند ما با
خودمان بدرفتاری میکنیم آن وقت میپذیریم که دیگران هم با ما مثل یک آشغال برخورد کنند چرا؟ فقط به این دلیل که فکر
میکنیم به اندازه کافی خوب نیستیم.
نتیجهگیری :
وقتی بتوانیم خودمان را بپذیریم و دوست بداریم آن وقت دیگران هم ما را میپذیرند و دوست میدارند هرچه عشق به خود در
ما بیشتر باشد دیگران هم به ما عشق بیشتری میورزند و ما کمتر خودآزاری را تجربه میکنیم خودآزاری نتیجه طرد کردن
خویشتن است و طرد کردن خود ، نتیجه داشتن تصویری از کمال است که هرگز نمیتوانیم به آن دست بیابیم . تصویر غلط ما
از کمال دلیل طرد شدن ما از جانب خودمان است به همین دلیل است که نمیتوانیم خود را همانگونه که هستیم بپذیریم به
همین دلیل هم دیگران را آنطور که هستند نمیپذیریم.
پایان

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *